داغی که با درفش تفته بر پوست بدن بگذارند و نوعی از شکنجه است که در قدیم متداول بوده، برای مثال به موسمی که ستوران دروش و داغ کنند / ستوروار بر اعدا نهاد داغ ودروش (سوزنی - ۲۲۳)
داغی که با درفش تفته بر پوست بدن بگذارند و نوعی از شکنجه است که در قدیم متداول بوده، برای مِثال به موسمی که ستوران دِرَوش و داغ کنند / ستوروار بر اعدا نهاد داغ ودِرَوش (سوزنی - ۲۲۳)
از اتباع است: یکی نامه بنوشت با داغ و درد دو دیده پر از خون و رخ لاجورد. فردوسی. سپاهی همی رفت رخساره زرد ز خسرو همه دل پر از داغ و درد. فردوسی. نیز رجوع به داغ و ترکیبات آن شود
از اتباع است: یکی نامه بنوشت با داغ و درد دو دیده پر از خون و رخ لاجورد. فردوسی. سپاهی همی رفت رخساره زرد ز خسرو همه دل پر از داغ و درد. فردوسی. نیز رجوع به داغ و ترکیبات آن شود